English Persian Dictionary - Beta version
 
پرسش ترجمه خود را ارسال نمایید
| Help | About | Careers
 
Home | Forum / پرسش و پاسخ | + Contribute | Users
Login | Sign up  
     

Enter keyword here!
  Tips | Translate!
✘ Close
✘ Close
Total search result: 201 (5610 milliseconds)
ارسال یک معنی جدید
Menu
English Persian Menu
premix U قبل از مصرف مخلوط کردن پیش امیختن
معنی که میخواستی رو پیدا نکردی؟ برو تو این صفحه تا از دیگرون کمک بگیری.
Other Matches
admix U مخلوط شدن بهم پیوستن مخلوط کردن امیختن
mixes U امیختن مخلوط کردن
mix U امیختن مخلوط کردن
intermix U در هم امیختن با هم مخلوط کردن
immingle U بهم امیختن مخلوط کردن
mixing in place U امیختن در جا مخلوط در جا
auto rich U مخلوط غلیظ سوخت و هوا که نسبت ان توسط کنترل کننده مخلوط اتوماتیک درکاربوراتور ثابت نگهداشته میشود
compounds U : ترکیب کردن امیختن
compounded U : ترکیب کردن امیختن
compound U : ترکیب کردن امیختن
attemper U نرم کردن امیختن
consolidation U درهم امیختن تحکیم کردن یکجا کردن یکپارچه
aluminum coating by spraying amalgamate U روکش الومینیوم کردن امیختن
womannize U زن صفت کردن مخنث کردن بازنان امیختن
average propensity to consume U میل متوسط به مصرف نسبتی از درامد که به مصرف اختصاص می یابد
diminishing utility U اصل تقلیل تمایل به مصرف دراینده در اثر مصرف مقدارزیادی از یک کالا در زمان حال
consumer logistics U امور امادی مصرف کنندگان مصرف کالا و اماد
to mull a mull of U داغ کردن و امیختن باادویه و قند
commix U مخلوط کردن
mingling U مخلوط کردن
mingled U مخلوط کردن
intermingles U با هم مخلوط کردن
mingles U مخلوط کردن
intermeddle U مخلوط کردن
interlard U مخلوط کردن
intermingling U با هم مخلوط کردن
mingle U مخلوط کردن
intermingled U با هم مخلوط کردن
meddle U مخلوط کردن
blends U مخلوط کردن
mell U مخلوط کردن
blend U مخلوط کردن
meddles U مخلوط کردن
admix U مخلوط کردن
confect U مخلوط کردن
mixing U مخلوط کردن
meddled U مخلوط کردن
syncrasy U مخلوط کردن
hash U مخلوط کردن
melt U مخلوط کردن
puddle U مخلوط کردن
intermingle U با هم مخلوط کردن
melts U مخلوط کردن
puddles U مخلوط کردن
shuffling U بهم مخلوط کردن
shuffled U بهم مخلوط کردن
shuffle U بهم مخلوط کردن
agitation U مخلوط کردن اشفتگی
temper U مخلوط کردن مزاج
tempered U مخلوط کردن مزاج
shuffles U بهم مخلوط کردن
brandies U با کنیاک مخلوط کردن
burden U مخلوط کردن بار
turn the mortar U مخلوط کردن ملات
burdens U مخلوط کردن بار
tempers U مخلوط کردن مزاج
etherize U بااتر مخلوط کردن
ethylate U بااتیل مخلوط کردن
mixes U مخلوط کردن ترکیب
commingle U بهم مخلوط کردن
souse U با ترشی مخلوط کردن
mix U مخلوط کردن ترکیب
brandy U با کنیاک مخلوط کردن
cross loading U مخلوط کردن بارها
power consumer U مصرف انرژی مصرف توان
margin propensity to consume U تمایل نهایی به مصرف نسبت بین میزان مصرف وپس انداز هر فرد به ازای یک واحد افزایش در درامد وثروت فرد
roil U مخلوط کردن سرگردان شدن
blenders U ماشین مخصوص مخلوط کردن
blender U ماشین مخصوص مخلوط کردن
admix U مخلوط شدن امیزش کردن
gradate U درجه بندی کردن مخلوط کردن
sugar U ماده قندی با شکر مخلوط کردن
platinize U با پلاتین و ترکیبات ان مخلوط کردن یا اندودن
truck mixing U مخلوط کردن بتن روی کامیون
sugars U ماده قندی با شکر مخلوط کردن
consumes U مصرف کردن
use up U مصرف کردن
consume U مصرف کردن
eat U مصرف کردن
spends U مصرف کردن
consumed U مصرف کردن
put away U مصرف کردن
spend U مصرف کردن
eats U مصرف کردن
dismantled U بی مصرف کردن
dismantles U بی مصرف کردن
dismantle U بی مصرف کردن
dismantling U بی مصرف کردن
to use up U مصرف کردن
overspend U زیاد خرج یا مصرف کردن افراط کردن
blundering U دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunder U دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blundered U دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
blunders U دست پاچه شدن وبهم مخلوط کردن
use U مصرف استفاده کردن
uses U بکاربردن مصرف کردن
uses U مصرف استفاده کردن
use U بکاربردن مصرف کردن
slather U بطورافراط مصرف کردن
use up U تمام شدن مصرف کردن
to work off U مصرف کردن دست کشیدن از
run through <idiom> U اصراف کردن بیهوده مصرف کردن
expended U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expending U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expend U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
expends U مصرف کردن هزینه کردن خرج کردن
dry ginger U نوشیدنیکف دارکه برای مخلوط کردن ویسکی باسایرنوشیدنیهااستفاده میشود
blends U مخلوط کردن رقیق کردن
blend U مخلوط کردن رقیق کردن
ming U ذکر کردن مخلوط کردن
shoot up <idiom> U مواد را از راه تزریق مصرف کردن
To consume all ones energy . U تمام نیروی خودرا مصرف کردن
batches U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
batch U اندازه گیری و وزن کردن شن ماسه سیمان و اب برای مخلوط بتن
disposal U انهدام اسناد و مدارک یا وسایل مصرف واگذار کردن
expends U صرف کردن مصرف کردن
expend U صرف کردن مصرف کردن
expending U صرف کردن مصرف کردن
expended U صرف کردن مصرف کردن
water injection U پاشیدن اب مقطر خالص به داخل سیلندر و موتورپیستونی به منظور سرد کردن مخلوط قابل انفجار و کاهش احتمال بدسوزی
incorporate U امیختن
meddled U امیختن
mell U امیختن
mixes U امیختن
intermingles U با هم امیختن
to alloy gold with copper U امیختن
immix U در هم امیختن
intermixing U در هم امیختن
intermingling U با هم امیختن
meddle U امیختن
mix U امیختن
mingling U امیختن
interlard U امیختن
meddles U امیختن
incorporates U امیختن
mingle U امیختن
intermingled U با هم امیختن
amalgamate U امیختن
amalgamated U امیختن
amalgamates U امیختن
amalgamating U امیختن
admix U امیختن
mingles U امیختن
blend U امیختن
synthesised U امیختن
incorporating U امیختن
fuse U امیختن
blends U امیختن
to stir up U امیختن
brews U امیختن
brewed U امیختن
brew U امیختن
inosculate U امیختن
fused U امیختن
mingled U امیختن
combining U امیختن
combines U امیختن
combine U امیختن
synthesizing U امیختن
synthetize U امیختن
interblend U امیختن
interblend U در هم امیختن
synthesises U امیختن
intermingle U با هم امیختن
synthesising U امیختن
synthesize U امیختن
synthesizes U امیختن
synthesized U امیختن
shuffling U بهم امیختن
coalesces U بهم امیختن
coalesced U بهم امیختن
shuffles U بهم امیختن
inviscade U با چسب امیختن
coalesce U بهم امیختن
shuffled U بهم امیختن
interlace U در هم امیختن در هم بافتن
shuffle U بهم امیختن
scrambled U درهم امیختن
scramble U درهم امیختن
fused U فیوزدارکردن امیختن
fold U بهم امیختن
folded U بهم امیختن
intermix U بهم امیختن
womanize U بازنان امیختن
folds U بهم امیختن
scrambles U درهم امیختن
commingle U بهم امیختن
fuse U فیوزدارکردن امیختن
kneads U سرشتن امیختن
sentimentalize U با احساسات امیختن
carburet U باذغال امیختن
coalescing U بهم امیختن
knead U سرشتن امیختن
oxygenating U اکسیژن امیختن
interwove U باهم امیختن
interweaving U باهم امیختن
oxygenates U اکسیژن امیختن
plant mixing U امیختن در کارخانه
immingle U درهم امیختن
inviscate U باچیزچسبناک امیختن
Recent search history Forum search
1Potential
1strong
1To be capable of quoting
1set the record straight
1Arousing
1pedal pamping
1construed
1این نوشته(پرسش خود را ارسال کنید) درست روی بخشی که فرمان جست وجو می دهد می افتد و مانع پیدا کردن معنای کلمات می شود. چه باید کرد
1meaning of taking law
1Open the "Wind Farm" subsystem and in the Timer blocks labeled "Wind1" and "Wind2", Wind3" temporarily disable the changes of wind speed by multiplying the "Time(s)" vector by 100.
more | برای این معنی از دیگران سوال بپرسید. (Ask Question)
  Contact• | TermsPrivacy  © 2009 Perdic.com